سیّد رضا فاطمی ::
جمعه 86/2/21 ساعت 5:0 صبح
هفته ای دیگر گذشت و امشب باز شب جمعه است. امام علیه السلام سخت امیدوار است تا طی این هفته، دیگر خلق نبودش را حس کرده باشند، به ضرورت حضورش پی برده باشند و او و ظهورش را آنقدر خالصانه خواسته باشند تا این جمعه دیگر فرمان قیام صادر شود. امیدوار است که شیعیانش آنقدر مقدمات ظهورش را فراهم آورده باشند و آنقدر خود و جامعه را برای پذیرش امر فرج سازماندهی کرده باشند و خلاصه انقدر آماده باشند که تا صبح از شوق، خواب به چشمانش نیاید! ...
دو کوچه بالاتر از موقعیت امام علیه السلام، بازارها شلوغ است و ترافیک پیاده رو ها و پاساژها کم از ترافیک بزرگراه شهید همت ندارد. تالارها آغاز زندگی مشترک زوج های جوان را به طرب ایستاده اند، پارک ها و شهربازی ها پر از سر و صدا و قهقهه بچه ها . و بچه تر ها!، آنهائی که دیشب محور تهران - چالوس را طی می کردند. امشب همبازی دریا و ساحلند و یا مشغول سیاحت و دیدن یادگارهای شاهان ساسانی. بچه ها اجازه دارند تا نصف شب پای تلویزیون دراز بکشند و فردا خورشید وسط آسمان باشد و آنها وسط رختخواب. فامیل شب جمعه دور هم جمع می شوند. یکی از معاملاتش در هفته گذشته صحبت می کند و دیگری پشت سر همسایه غیبت.
جمعی هم که خود را بیش از همه به امام علیه السلام نزدیک می دانند، عاجزانه پاس شدن چک ها یا واحد های دانشگاهشان را از خدا و امامشان مسالت دارند.
دم دم های صبح جمعه است، امام علیه السلام اصحابی را که گردش جمع آمده اند، می شمرد، 1 ... 2 ... 3 ... 4 ... 5 ... همین؟!، اصحاب سرشان را پائین می اندازند و امام علیه السلام سر به آسمان بلند میکند. زیر لب چیزی زمزمه می کند و رو به اصحاب می گوید: بروید تا هفته بعد! و خودش بر می گردد به همان دو کوچه بالاتر. می خواست علمش را در اختیار اصحاب بگذارد؛ می خواست صبرش را، قدرتش را، ایمان و یقینش را، ...؛ می خواست شمشیرها را تقسیم کند؛ می خواست مسئولیتها را تفویض کند، اگر قیام می کرد ...
با این وضع اگر قیام می کرد اول، راهش را می گرفتند، بعد آب را بر رویش می بستند و از ساعتی دیگر جنگ آغاز می شد، اما چه جنگی؟! با همان نسبت 72 نفر به سی هزار نفر؟ یا کمتر؟ یکی یکی اصحاب کشته می شدند، لحظه آخر امام خود را بالای سرشان می رسانید و لبخند رضایتی بدرقه سعادت اخروی و ابدیشان می کرد، اما آیا بستری که تکامل بشریت را تا مقام خلیفة اللهی - یعنی همان که به خاطرش خلق شده - برساند آماده می شد؟
دم دم های صبح جمعه است. مردم غالبا خوابند، چون امروز جمعه است و همه جمعه ها را بالاخص صبح جمعه را زمان استراحت می دانند! همه برای خوابیدن و خواب ماندن توجیه کامل چه از نظر عقل، چه از نظر شرع و چه از نظر عرف دارند، پس می خوابند، یکی هم دست دیگری را گرفته و کوه های اطراف تهران را، یا کوه های اطراف طاق بستان را آباد می کند.
انگار ظهر شده است. اگر امام علیه السلام قیام می کرد، الان همه اصحاب را شهید کرده بودند و خود امام علیه السلام هم هزاران زخم بر پیکر داشت که افتاده بود، کسی روی سینه اش نشسته بود با خنجری برهنه در دست، اگر ... اگر « هل من ناصر »ش را شنیده بودیم شاید کمکش می کردیم، اما ... مگر نشنیدیم؟! چندی پیش کسی صادقانه می گفت: « اگر ما هم عصر با واقعه کربلا بودیم اگر چه شاید جزو سپاهیان عمر سعد قرار نمی گرفتیم، اما از سپاهیان امام حسین علیه السلام هم نبودیم! » پرسیدیم: « یعنی چه؟!، چطور؟ » گفت: « می گویند در ظهر عاشورا در فاصله چند فرسخی از کربلا یعنی دقیقا زمانی که بزرگترین واقعه تاریخ در حال وقوع است در روستائی مردم مشغول دوشیدن شیر بزان و رسیدگی به امور جاری زندگیشان بودند. با اینکه از قضیه کربلا بی خبر نبودند، ما هم با این وضع تعلق و وابستگی هامان جزو همان مجموعه منفعل بودیم دیگه، مگه نه؟ » دیدم بی راه نمی گوید.
انگار ظهر جمعه شده است، دیگر همه از کوه برگشته اند، هم دماوند را در نوردیده اند و هم کوهای نزدیک طاق بستان را، و در بالای کوه ساندیس هایشان را با نان شیرینی های برنجی و خرمائی نوش جان کرده اند و از آنطرف هم میدانید که، ساحل خزر هم آرام آرام خلوت میشود.
بعضی هم چشمشان را باز می کنند و می بینند که ساعت لنگ ظهر را نشان می دهد. بعضی فکر این هستند که از شنبه سری جدید سیم کارتها واگذار میشود ( کدام شنبه نمی دانم، مگر فقط فردا شنبه است؟! ) و بعضی فکر امتحانی که شنبه قرار است استاد بگیرد، ولی هیچ کس فکر امتحانی که امروز داشته نیست!.
دیگر عصر جمعه است. حتی آنهایی که همین الان در اوج خوشی هستند، آرام آرام دلتنگی همیشگی عصر جمعه را حس می کنند. تقریبا همه از بچگی تا الان بارها از بزرگترها پرسیده اند که « چرا عصر جمعه اینقدر دلگیر است؟ » و از هیچ کس تاکنون جواب درست و حسابی برای این پرسش نشنیده اند.
اولین جمعه ای که این دلتنگی را حس کردی، اولین هفته ای بود که کاری از دستت برای ظهور امام بر می آمد و نکردی و از آن روز هر جمعه دلت می گیرد. انگار هر هفته می توانی برای تعجیل در ظهور کاری کنی و نمی کنی. با این وضع عدم آمادگی من و تو و جامعه در صورت قیام امام علیه السلام، سرنوشت منتقم خون حسین علیه السلام نیز چیزی غیر از سرنوشت حسین علیه السلام نخواهد بود. هر جمعه بدون ظهور، عاشورای مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است و تو برای اینکه علت دل تنگی ات را بیابی، عصر روزهای جمعه چشمت را باز کن و نیک بنگر. ببین در همان لحظات دلگیری سر که را بر سر نمی بینی؟ !!!
نوشته های دیگران()