سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم دشمن آنند که نمى‏دانند . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها: 19305امروز1
اوقات شرعی

سه شنبه 04 تیر 10
|| مدیریت || شناسنامه || پست الکترونیــک || یه جای خوب ||
در مورد جرعه
تذکر - جرعه
ببخشید که این وبلاگ هنوز رو به راه نشده انشاءالله یواش یواش سامون می گیره
جرعه های وبلاگ
تذکر[13] . مسئولیت[11] .
نوای وبلاگ


باتشکر از سایت بچه های قلم که این فایل رو از اونجا گرفتم

جستجو در وبلاگ



عضویت در خبرنامه

 

یک جرعه دریا


کلمات ناب خمینی کبیر [67]
این روزگار [153]
لب اللباب [67]
[آرشیو(3)]

کی گفته شهدا این قدر نازنین بودند؟

سیّد رضا فاطمی :: دوشنبه 86/1/6 ساعت 7:41 عصر

عجب شهدای نازنین بی آزاری!!!

تلاش کردند تا به قول خودشان ارزش های دفاع مقدس را تبیین کنند نشستیم و دل سپردیم.

تلاش کردند تا به قول خودشان دستاوردهای دفاع مقدس را تشریح کنند نشستیم و گوش کردیم.

انگشت هایشان را تا آنجا که می توانستند باز کردند و افتخارکردند که خاک ایران را حتی به اندازة یک وجب هم از دست نداده اند نشستیم و نگاه کردیم. اما نشسته بودیم و ارزش های دفاع مقدس در حال تثبیت و تبیین و تحقیق و تشریح و ترویج و تبلیغ و بودند. ما نشسته بودیم و خیلی ها دوست داشتند که ما بنشینیم و به خاطرات گوش کنیم.

نشستیم و از روی مین رفتن های داوطلبانه، از نماز شب های زیر نور منور، از وصیت نامه نوشتن های کنار اروند، از به خط زدن و به خدا رسیدن، از یخ زدن روی قلة ماووت ، از سوختن درسه راه شهادت، از قطعه قطعه شدن پشت خاکریز و... و... و بشنویم.

نشستن و شنیدن کارمان شده بود و چه شیرین هم بود و چه حالی داشت! درست مثل نشستن در خیمه های عزاداری و شنیدن مصائب و فضائل اهل بیتعلیهم السلام.

ثمرة جهاد نسل ایستاده فریادگر، شده بود نسل نشستة یاد آور.

و در تمام آن سال ها که ما داشتیم عکس حاج همت و متوسلیان و بروجردی و باکری و خرازی را پشت کلاسورهایمان یا روی کمدهایمان می چسباندیم و صبح های سه شنبه می‌رفتیم زیارت عاشورا با ساندیس، یک نفر داشت فریاد می زد:

"بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلت های اصلی انقلاب زنده بماند."

وسط میدان ما شده بود کنج عافیتی که با یاد شهدا تزیین شده بود و عکس هایشان و خاطراتشان وروز به روز هم خاطرات لطیف‌ترمی شد و لطیف‌تر. اینکه چطور عاشق می شدند ،چطور خواستگاری می‌کردند ، چطور دل خانم هایشان را به دست می آوردند ، چطور به نوزادانشان نگاه می کردند، چطور شوخی می کردند و...
عجب شهدای نازنین بی آزاری . شهیدانی که حتی شهرام جزایری هم حاضر بود زکات اختلاس هایشان را بدهد تا برایشان کنگرة بزرگداشت برگزار شود.


گفته بود می بینی این را برای حجله ام گرفته ام. قشنگ هست یا نه؟ و به قاب نگاه می کرد، به بچه های کوچة اصغر شهید که شاید بیست و دو را هم پر نکرده بود و دست هایش، دست های زمخت و پینه بسته اش، به شصت ساله ها می مانست.

اصغر که شهید شد، می دانست روزی خواهد رسید که فقط شهدای نازنین را یاد خواهند کرد؟ آنها که نه فرزندان پا برهنة جنوب شهری اند و نه بغض به قربانگاه آمده ، نه تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیت ها و نه شمشیر برهنة عدالت علی در برهوت ظلم و تحجر؟ شهدایی که به نشستن فرا می خواند و گریستن و حال، و نه به قیام و مبارزه و قیل و قال. شهدای نازنین، شهدایی که می شود برچسبشان را چسباند به داشبورد زانتیا و گاز داد تا جمکران!

تا آنجا که یادم می آید، شهدا آنقدر ها هم که حالا می گویند نازنین نبودند. همیشه هم لبخند روی لبشان نبود. آنقدر مست خدا نبودند که فقر و فساد و تبعیض از یادشان برود و آنچنان از خوف خدا غش نکرده بودندکه هیچ خوفی بر دل هیچ کس نیندازند.

تا آنجا که یادم هست راستی چند هزار سال پیش بود؟- تجمل پرست ها از بسیجی ها می ترسیدند. مفسد ها، مال مردم خور ها، رانت خوارها، از بسیجی ها می ترسیدند، شهدا آدم های ترسناکی بودند.

باور کنید به خدا، این قدر دوست داشتنی بودن هم خوب نیست.

باور کنید به خدا، امام حسینعلیه السلام هم این قدر دوست داشتنی نبود.

اگر نمی ترسیدند از او، که قطعه قطعه اش نمی کردند و اسب بر پیکرش نمی‌دواندند و آب بر قبرش نمی بستند و در خیمه ها محصورش نمی کردند.

به روضه اش رسیدیم.

حالا چقدر حال می دهد زیارت خواندن برای شهدایی که بعد از رفتن هم شبیه شده اند به عشقشان، به حسینعلیه السلام که آن بزرگ گفت: دو بار شهید شد.

السلام علیکم یا اولیاء الله و احبائه، السلام علیکم یا اصفیاء الله و اودّائه.

 گفتاری از وحید جلیلی- سردبیر ماهنامه سوره

منتشر شده در ماهنامه امتداد و روزنامه حزب الله


نوشته های دیگران()

جمعه ... ماه رجب ...

سیّد رضا فاطمی :: شنبه 85/5/7 ساعت 12:18 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام. بر رجب و رجبیون. بر اهل رجب و مولودین فی رجب. بر آل بیت رسول. بر اول رجب. بر سیزده رجب. بر نیمه رجب. بر بیست و هفت رجب. بر جمعه رجب.

از بچه گی هام به یاد دارم که هر موقع ماه رجب می رسید مادر بزرگِ مادرم بهم می گفت... هر کی جمعه های ماه رجب صد بار سوره قل هو الله احد رو بخونه روز قیامت یه نوری باهاش هست که از سختی ها و تاریکیهای اون روز نجاتش می ده.
امروز از صبح توی فکر بودم. نزدیکای ظهر صد تا قل هو الله رو خوندم. صبح سحری نخورده بودم. وقتی خواهرم بستنی تعارف کرد بهم ...

گاهی دقت کرده بودم به اینکه دور و بر خودم رو نمی تونم درست اون جور که می خوام ببینم.
من نمی تونم مربی باشم. ولی... نمی دونم چرا مربی دور و برم کم پیدا می شه. من هم برا خودم دنبال مربی می گردم . هم می خوام یاد بگیرم چطور خودم مربی باشم.

خدا کمک کنه توی این واویلا... قدر موقعیت ها رو بدونیم. توشه جمع کنیم. یه جرعه هم کافیه. از این دریای رحمت از این رجب ... تنها یک جرعه.


نوشته های دیگران()

صراط مستقیم

سیّد رضا فاطمی :: چهارشنبه 85/4/21 ساعت 6:56 عصر

<      1   2