سیّد رضا فاطمی ::
چهارشنبه 86/2/19 ساعت 10:33 عصر
درجاهلیت قرن بیستم، نهضت تو بعثتی بود، برای کاشتن بذرایمان و اعتماد وآزادی واستقلال در ذهن و دل امت اسلام.
صدایت، فریادی بود، علیه بتهایی جدید ومشرکان مدرن این روزگار!
وکلامت، آیه هایی که در حرا ی خودسازی، بردلت تابیده بود.
و پانزده خرداد، جلوه ای از فاصدغ بما تومر که خشم طاغوتها را برانگیخت.
زندانی شدنت، دوران تلخ شعب ابی طالب بود.
و تبعید تو و یارانت، هجرت به حبشه!
سالی که مصطفایت را دادی، عام الحزن توبود.
وعزیمت به پاریس، هجرت مجددی بود که در آنجا یاران مهاجر و انصارت در عقبه های هولناک، با تو تبعیت کردند.
امت درایران، انصار تو بودند که نزول و آمدنت را به یثرب انقلاب ، انتظار می کشیدند.
انتظار به سرآمد.
از ثنّیه الوداع مهرآباد، بدر سیمایت درافق ایران تابید و در قبا ی بهشت زهرا، نماز عشق خواندی و هفتاد هزار شهید گلگون کفن در آن روز به تو اقتدا کردند.
و... بدینگونه ولایت تو برمؤمنان، در شکل نظام اسلامی تحقق یافت و پیامت نافذ، وسخنت الفت آور و خانه ات قبله دلها شد.
مدینه انقلاب، پیام تو را به خارج ازمرزها صادر کرد.
قبایل و احزاب، برای خاموش ساختن این نور، ائتلاف کردند. غزوات و سرایای تو آغازشد. ده سال از هجرت تا وفات، با منافقان درگیر بودی، احبار و رهبان و اهل کتاب، کارشکنی کردند. متحجران بی درد، دلت را خون ساختند.
پیام برائت تو، سوره توبه این انقلاب بود و سالی که آن جام زهر را دردمندانه سرکشیدی و آخرین حرفهایت را درآن پیام شگفت گنجاندی، به یاد حجه الوداع افتادیم.
و... آه ازآن وصیتنامه که کاش هرگز گشوده و خوانده نمی شد!
و درد از آن رنجنامه که برای چندمین بار، ما را به یاد رنجهای علی(علیه السلام)در حکمیت و دردهای امام مجتبی(علیه السلام) درصلح با معاویه انداخت و مظلومیت عترت را تجدید کرد.
اینک، ماییم و درد فراق و داغ هجران.
ماییم و رنج یتیمی و غم بی پناهی و اندوه بی پدری.
حسینیه جماران ، مسجد مدینه انقلابمان بود و امت تو مهاجران و انصاری بودند که بارها با تو بیعت رضوان کرده بودند.
دریغا که دیگر خطبه های رسول انقلاب، به گوش نمی رسد.
اینک، آن صندلی که بر آن می نشستی و موعظه می کردی و رهنمود می دادی، در فراق تو همچون ستون حنانه ناله سرمی دهد.
دیگر بلال پس از تو اذان عشق نمی گوید و سایه دستانت بر سر ما چتر نورانی نمی شود.
ما شیفتگان، پنجه نیاز به شبکه ضریح کلامت می افکندیم. پای پنجره ولایت تو، دخیل می بستیم. و ازکرامت تو، درد بیدردی خود را شفا می گرفتیم.
حکومت اسلامی ما، زاییده جهاد اکبر تو بود. حوزه ها را جان دادی واسلام را درسطح جهان آبرو بخشیدی.
ای عزیز!... ای یوسف به سفررفته!
ما یعقوب وار، چشم انتظار فرج هستیم.
چه کنیمه پس از تو، غم، خانه ای جز دلهای ما را سراغ نمی گیرد.
اماما!... ما غریب و دلسوخته ایم و همه چیز برایت عزادار است.
دستی که تو را شستشو داد و کفن کرد و به خاک سپرد، شاعری که در سوگ تو شعر سرود، خطّاطی که نام تو را بر کتیبه های عزا نوشت، خطیبی که در یاد بود تو منبر رفت، صفحه روزنامه ای که در سوگ تو ویژه نامه منتشر ساخت، چاپخانه ای که اعلامیه مجالس تو را چاپ کرد، نوجوانانی که سر کوچه ها، برایت حجله آراستند، اسیرانی که در زندانهای بغداد، به امید دیدار تو اسارت را تحمل می کردند، همه و همه... درسوگ تو داغدار و دلشکسته و غمگین اند.
حتی آن قرآن که روز و شب آن را تلاوت می کردی، آن سجّاده که سحرگاهان، خود را به پای تو می افکند و بوسه می زد.
حسینیه جماران، جایگاه خالی تو، قلمی که با آن، پیام می نوشتی، شمدی که روی پا می انداختی،
چه غربت سوزناکی!...
اماما!... این داغ، داغ جدایی است که بر دلمان نشسته است،
این سوز، سوز عشق است که به آتشمان کشیده است، این درد، درد فراق است که بی تابمان کرده است.
دلی که در سوگ تو نسوزد، دل نیست، پاره گوشتی بی خاصیت است.
چشمی که در عزای تو نگرید، چشم نیست، روزن بی روشنایی است.
ای روح قدسی!
ای جان جانها، ای جلوه آرمانها، ای عصاره پیدا و پنهانها!
سایه پرمهر الهی بودی که بر سرمان سایه عزّت افکندی،
نوحی بودی، منجی ما در طوفانها،
ایوبی بودی، صبرآموز امت در بلاها،
یعقوبی بودی، الهام بخش شکیبایی در فراق یوسف های جهاد و شهادت.
ابراهیمی بودی، که ما را آیین تبرداری و بت شکنی آموختی و خود، تبرزن توحید بودی و خلیل حادثه انقلاب و فدا کننده اسماعیل در قربانگاه رضای حق.
امامی بودی که با امت عشقی متقابل داشتی،
رهبری بودی که راه سعادت را به رهروان می آموختی.
ای کوچ شبانه ات مصیبت عظمی! آیا براستی برای همیشه رفته ایه
خوشا به حال شهیدان که در بهشت زهرا، همسایه دیوار به دیوار تواند.
ای امام!... ای نگین افتاده از انگشتر امت، ای جان رفته از پیکر ایران، ای گوهر در خاک نهفته، ای پدر شهیدان و فرزندان شهداء، ای سالار بسیجیان عاشق!
دریغ از پرچم پر سخاوت دستانت، که دیگر از فراز جایگاهت در جماران، بر سرمان در اهتزار نیست.
اینک مرقد پاک تو، پناهگاه دلهای داغدار و جانهای بی قرار و چشمهای اشکبار است و سخنانت، نه تنها در صحیفه نور بلکه در صفحه جان هر شیفته صادق و با معرفتی است که قدر آن گوهرهای تابناک را می شناسد.
ای روح بلند خدایی! ای منادی اسلام ناب محمدی!
رحلت جانگدازت، روز رحلت پیامبر را در ذهنها تداعی کرد و شور دلدادگانت، کربلایی مجدد آفرید و غم رفتنت، عاشورایی برپا ساخت.
چرا نسوزیمه... که هر سنگ سنگ این سرزمین، هر برگ برگ درختان، هر ستاره و هر سپیده تو را به یاد ما می آورد.
اماما!... ای کلامت موزون، ای پیامت میزان،
ای حاضر عصر غیبت، ای بار یافته به حضور!
بعد از تو، خاطره محزون است
بعد از تو، خاطرمان خون است
بعد از تو، واژه تهیدست است
در سوگ تو عقل مجنون است
عجیب نیست که خرداد داغ ما را در آن سوگ بزرگ تازه کند و همواره دست در دامن حسرت و غم داشته باشیم و در فراق تو، که معجون عرفان و جهاد و آمیخته ای از اشک و سلاح بودی، همچنان غمی سنگین و جانی غمگین داشته باشیم!
اما... شکر خدا که وارثان خط امام با غروب خورشید وجودت از افق دیدگان ما (نه از دلهایمان) به خورشید دیگری روی آوردند و دست بیعت در دست ولایت نهادند و با پیشوایی از سلاسه پاکان و فرزندان فاطمه که همان راه را ادامه می دهد و به همان منهج و خط، رهبر است پیمان جان بستند.
و مگر جز این روا بود، امت عاشق راه مردم همچنان به اسلام و انقلاب و ولایت فقیه، وفا دارند و ما، در سالگرد نیمه خرداد بار دیگر یاد تو را زنده می داریم و عشق و ایمان خویش را نثارت می کنیم.
اماما! از آن جهان، دلهای داغدار ما را به دعای خیری تسلابخش.
نوشته های دیگران()