ما هر روز غذا مي خوريم اما هيچ وقت بهش عادت نمي كنيم و ازش خسته نمي شيم.چون بهش نياز داريم .ما نياز حضور اهل بيت رو فراموش كرديم.اصلا احساسش نمي كنيم. در اين بي اكسيژني مرديم.
گفتيد به خودتون رسيديد.ياد حرف دكتر شريعتي افتادم .يك جلوش تا بي نهايت صفر ها رو خونديد؟ دقيقا همين رو ميگن .كه ما مثل يه صفر مي مونيم .از هرجا شروع كنيم دوباره بر ميگرديم سر جاي اول. بي معني بي معني.... اما وقتي جلوي يك قرار بگيريم،اونوقت كه وجودمون معنا دار ميشه......
توي بحث ها معمولا قلبي شدن يك امر رو با عادت اشتباه ميگيرن.
خدا چي مي خواد؟واقعا چي مي خواد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اينكه ما همه امون بيام جلوي يك قرار بگيرم ....اونوقت چه شود ....يك،جلوش تا بي نهايت صفر ها...........................